به عنوان والدین در زندگی قرار نیست به بچه ها دائما "بکن و نکن" بگوییم و از آنها برده بسازیم. بلکه باید به آنها کار خوب را بیاموزیم. پدری و مادری یعنی آموختن کار خوب. فقط در موارد استثنائی وقتي به خودش يا كسي آسيب ميزنه يا وقتي به حقوق كسي تجاوز مي كنه مثل كتك زدن بچه ها را از انجام کاری با رفتار درست بازمی داریم. آیا در دانشکده مهندسی یا دندانپزشکی به شما هی می گویند این کار را نکن، این کار را نکن، این کار را نکن ...؟ اگر به این صورت باشد که شما چیزی یاد نخواهید گرفت. در دانشکده دقیقأ به شما تکه تکه و ذره ذره آموزش می دهند که چه بکنید تا مهندس یا دکتر خوبی از آب دربیایید.
نظام ذهنی و فرهنگی ما به عنوان پدر و مادر یک نظام فرماندهی و فرمانبرداری غلط است و همین رویه کار دست خودمان و فرزندانمان می دهد.
تقویت مثبت اساس کار تربیت کودک است یعنی تشویق کودک به کار خوبی که میکند. و این تشویق میتواند دادن جایزه باشد. جايزه دادن به اين شكل است كه شما براي يه كار خوبش حتي مثلا كتاب خوندن درس خوندن مسواك زدن ... هر بار يه جايزه كوچيك ميديد بعد از مدتی تبدیلش ميكنيد به یک بار در ميان، بعد دو بار در ميان و بعد تصادفي.
مغز انسان این چنین کار می کند و به همین جهت است که شهری مانند لاس وگاس چون از طریق تشویق فقط حرکت میکند پول 95% آدمهایی را که آنجا میروند میگیرد. برای اینکه میداند آنها را چگونه از طریق قمار یا بازی تحریک کند تا پولهایشان را بگیرد. ما اگر یک مقدار قواعدی را که در کازینوها از آن استفاده میکنند در کار تعلیم و تربیت و پرورش کودکان مان اعمال میکردیم، همه زندگی و شرایط بهتری میداشتیم. اما متاسفانه در طول تاریخ علاوه بر فرماندهی و فرمانبرداری ترس و تنبیه و کنترل وجود داشته و همین ها انسان ها را ویران کرده است. هر چقدر که شدت ترس و تنبیه و کنترل بیشتر بوده، آسیب و بیماری افراد هم بیشتر بوده است. کودکانی که آن فرمانها را نمی فهمند و نمی توانند بپذیرند و نمی پسندند، اگر آنها را اجرا کنند دچار درگیری و وارد فاز اضطراب و نگرانی می شوند و مسائل زندگی برایشان بسیار سخت و مشکل می شود. بنابراین پرورش، مواظبت و مراقبت از زندگی در حال رشد است. در حالیکه تعلیم آموختن علم و فن و هنر و مهارت به کودکان است. تربیت هم گرایش به سمت ارزش های مطلق اخلاقی است.
با رعایت این ها فرزندان از رضایت و امنیت و آرامش برخوردار خواهند شد. پدری و مادری دو تا گوش شنوا می خواهد نه زبان گویا. هر پدر و مادری که حرف می زند بچه اش را از پای می اندازد. قاعده تربیتی ده به یک است. به این صورت که ده تا جمله بچه می گوید؛ یک جمله پدر و مادر. وقتی بچه نوجوان می شود و با مسائل پیچیده روبرو می شود این قاعده بیست به یک می شود. یعنی روزی که شما به عنوان پدر و مادر وقتی یک جمله حرف می زنید تا نوجوان شما بیست جمله نگفته است شما حق ندارید جمله دوم را مطرح کنید.
پدر و مادرهایی که اول حرف می زنند بچه ها را اول کر می کنند و بعد لال. به همین جهت است که نوجوانان با دوستانشان ده ساعت حرف برای گفتن دارند ولی با پدر و مادرشان ده ثانیه هم حرف نمی زنند چرا که این نوع بچه ها توسط پدر و مادرشان از کار افتاده اند. هیچ بچه ای نیست که نخواهد با پدر و مادرش حرف نزند و تمام وقت پدر و مادرش را نگیرد.
بنابراین وقتی بچه ها در را باز ببینند و اشتیاقی از والدینشان ببینند خوب معلوم است که ارتباطی هم برقرار می شود و گرنه راه های ارتباطی بسته می شود.
بنابراین بیشتر از آنی که پدر و مادر حرف بزنند باید آنها را بشنوند تا متوجه بشوند که چه خبر است. (ای بسا با گوش کردن به صحبت های آنها پدر و مادر متوجه بشوند که چه خطراتی در سرراه آنها قرار گرفته است.) از طرف دیگر با گوش کردن به آنها کمک می شود که مشکل به وجود آمده برای خود فرزند و در ذهن خود فرزند حل بشود. ترساندن و تنبيه هرگز هرگز هرگز از كودكانمون انسان بهتري نخواهد ساخت. تنبيه تنها باعث افزايش اضطراب در كودكان است. وظيفه والدين اموختن كار خوب به كودكان است. مطالعات نشان میدهد که اگر به کودک چیزی را مدام بگویید او هم شروع به مخالفت با شما میکند. در حالیکه اگر بعد از یکبار گفتن ادامه ندهید کودک هم آن را رها خواهد کرد. به عنوان مثال، وقتی روی میز میزند اگر یکبار به او بگویید که "نزن پسرم" فوق دو بار میزند و بعد آن را کنار میگذارد ولی اگر بگوییم "نزن، نکن، من به تو نگفتم و" کودک شروع به لجبازی میکند و آن را ادامه میدهد.
علت این لجبازی کودک به دلیل تفسیر و تعبیری است که روی حرف والدینش میگذارد.
دکتر هلاکويی
دیدگاه خود را بنویسید